Template By: LoxBlog.Com
فیسبوک به سبک ایرانی
مشاوره عشق
☺☺ طنزبلاگ ☻☻
دل شکسته
الكترونيك -برق
مريلا
سوشا نيوز
دنیای فوتبال
سلام چه خبر
دلتنگی هایم برای تو
عشق،عاشقی،داستان،ماورا،شعر
بازار ایرانی
جغرافیای کوچک من
A.G
وبلاگ جامع پرستاری
دختر دبیرستانی
دانلود کلیپهای باله
دل نوشته های دختری تنها و پر از غم
دهکده سرگرمی
پارادیس نسرین
عشق
SBOX
پیام رایانه
وبـ ـبرگر +شــما
به نام آنکه تو را آفريد...
((طنز))
همه چی برای دانلود
همه چی هست
حال خوب من
تماشا خانه
ali14.LXB.ir
Eshgh
بياتو دم در بده
وبلاگ شخصی من
فروشگاه
ساخت زيباترين بنر ها
saye in vacuum2
bia2looloo
عربي آسان
اگه عاشقی
عصر اچ دو
دنیای خنده
جنگ نرم
سامانه ارسال پیامک
ردیاب خودرو
تبادل
لینک
سلام دوست عزیز:واسه تبادل
لینک اولش باید منو
با عنوان
بیا2 و
آدرس
amollazehi.Loxblog.ir
لینک
کنی بعدش
مشخصات لینکتو
این پایین
بنویس . اگه لینکم کرده باشی به صورت
خودکار در وبلاگم
لینک میشی از تبادل لینک و همکاریت ممنونم
مرد در اتاق بود و زن هم.
زن سرش را از پنجره بيرون برده در سكوت شب خيره بود و مرد، نشسته بود و روزنامه ميخواند و هيچيك، به آن چه ميديد نميانديشيد.
آسمان، ابري بود و سياه. و ناگاه باران، نمنم باريد. بوي خاك جارو نشدهی حياط در اتاق پيچيد و اتاق را دلتنگي گرفت.
زن پنجره را بست. با شنيدن صداي پنجره، هر دو از آنچه همزمان حس كردند، مات ماندند: چهقدر از او متنفرم!
زن، با تمام وجود از مرد متنفر بود.
مرد با تمام وجود از زن متنفر بود.
اتاق ساكت بود. مرد روزنامه ميخواند و زن، خيرهی قطرههاي بارانِ نشسته بر شيشه بود؛ و هيچيك به ديگري نگاه نكرد.
زن انديشيد: نكند فهميده باشد كه دوستش ندارم؟
مرد انديشيد: نكند فهميده باشد كه دوستش ندارم؟
زن، برگشت. مرد سر بلند كرد. زن لبخند زد و مرد، فهميد! و به دروغ گفت: عزيزم!
و به حقيقت ادامه داد: برو بخواب! دير وقت است!
زن هم فهميد!... و به حقيقت گفت: خوابم نميآيد!
و به دروغ ادامه داد: مگر اين كه تو هم بيايي!
مرد برخاست...
لامپ را خاموش كرده بودند و در بيرون حتا باران هم نميباريد.
در آغوش هم، مرد به آن چه در روزنامه خوانده بود ميانديشيد، و زن، به آنچه در شبِ حياطِ پيش از باران ديده بود
نظرات شما عزیزان: